ساسان امجدی
یادداشت- در دو مقطع سركوبگرانی كه مبنای سركوب آنها به تمایزات جنسیتی، اتنیكی و مذهبی بازمی گردد، منكر وجود ستم، تبعیض و یا حتی كشتار و نسل كشی میشوند:
در فاز اولیهی سركوب، مانند مرحله تغییر قوانین و یا آغاز پاكسازی های قومی و نسل كشی. در این مرحله سركوبگر و حامیانش تصور می كنند كه می توانند بدون برانگیختن حساسیت های عمومی روند تغییرات و یا عملیات حذف و «پاكسازی» را دنبال كنند.
در فاز [به زعم سركوبگر] «حل شدن مسئله»: در این مرحله سركوبگر تصور می كند با توجه به شدت سركوب، كشتار و ارعابی كه ایجاد كرده، می تواند منكر وجود ستم در آن حوزه شود، چرا كه آنها فرض می كنند مردمانی كه هدف سركوب قرار گرفتهاند به كلی عاملیت خود برای اعتراض را از دست داده و به بخشی از هویت غالب تبدیل شدهاند.
اما این فرض بیش از آنكه ریشه در واقعیت داشته باشد، به زمینههای آشفته و خشونت بار ذهنیت سركوبگر بازمی گردد. او به شدت تمایل دارد که این فرضیه، یعنی عینیت یافتن حذف «دیگری» تحقق یافته باشد و دیگر شاهد نمود هویت، جنسیت، مذهب و یا جریانی غیر از آنچه او میطلبد، نباشد.
در این مرحله، یك اراده بالقوه دیگر برای حذف و ضرورت «پاكسازی» مستتر است. همینكه سركوبگر بار دیگر با عاملیت «دیگری» مواجه می شود قدرت خود برای سركوب را احیا میكند، دوباره دست به كشتار و قتل عام خواهد زد. انکار ستم، بخشی از اعمال آن است. بدون شك آنها كه اشكال متمایز ستم را به رسمیت نمی شناسند، یا بخشی از روند بدنه سركوب هستند و در حال عملیاتی كردن آن؛ و یا هنوز به قدرت سیاسی برای اینكار دست نیافتهاند.
@secsociety
Leave a Reply